سما طلاسما طلا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

گلهای زندگی ما

خانم مرغه

خانم مرغه خیلی دوست دارم اخه علی جون تو رو برام خریده تو هم منو دوست داری؟؟؟؟؟ این دیالوگی بود بین مرغه و سما . توی اون روزهای سخت بعد از عمل اتی تا امتحاناش تموم شد با علی اقا امدن سما رو بردن رنگین کمان . سما هم که عاشق عروس و داماد حسابی کیف کرده بود . چیز مهمی که از بازی تو رنگین کمان برام تعریف کرد چشمک علی جون به سما بوده... این حس دخترونه عروس شدن و اینکه وقتی علی جونو میبینه کلی میره تو حس خیلی جالبه زود هنگامه و ما موندیم چکار کنیم . اغلب سعی میکنم به روی خودم نیارم اما گاهی هم مجبورم بچلونمش چاره نیست
21 بهمن 1392

این روزها میگذرد....

سلام به دوستای گل و ناز دخترم . قرارم این نبوده که تلخ بنویسم ولی تلخی جزیی از شیرینی زندگی است و تو شاه دخترم نیز از این قانون مستثنی نیستی . هرچند این ارزوی تمام مادران است . این روزها درگیر عمل جراحی دیسک کمر بابایی بودیم و خیییییلی سخت و دردناک گذشت . به خاطر عشق و علاقه وصف نشدنی به پدر این مسئله برات خیلی مهم بود . در برخورد اول بعد از دو روز که بابایی رو دیدی <من از قبل امادت کردم و گفتم کمر بابا کمی درد داره گفتی چرا و منم گفتم خورده به دیوار> با تعجب نگاهشش کردی بعد کم کم یخت باز شد رفتی کنارش وگفتی بابا چرا کمرت خورد به دیوار چرا مراقب نبودی؟؟ عیب داره خوب میشی برو دکتر . حسابی شیرین زبونی کردی براش. بردمت نمایشگاه کتاب که ح...
21 بهمن 1392

اتلیه فرم

سلام به نازنییم دیروز رفتیم اتلیه تا یه سری عکس برای تبلیغ یه مارک لباس ازت بگیرن اولش حسابی خجالت میکشیدی و نمیخندیدی بعد با کمک ممو و صبر و حوصله عکاس عکسای خوبی ازت گرفتن. به زودی عکساتو میزارم..... بوس تا بعد
29 آذر 1392

ریحانا

این سما طلای خیلییییی احساسی وراحت هر کسی رو دوست داشته باشه بهش میگه . اما این خاله جونش رو یه جوری دوست داره . شاید به خاطر اینکه موقع سونو بالای سر من بود و وقتی فهمید نی نی دختر قلمبه قلمبه اشک میریخت به حدی که دکتر فکر کرد از ناراحتیهه   و وقتی هم که دکتر فرید نیا نیمه شب و با عجله نی نی رو از دل مامانش دراورد داد بغل خاله جونش ..... این شد که سما وقتی زبون باز کرد به خاله جونش گفت ریحانا . حالا هم ریحانا برامون یه کادو تو راه داره که فردا معلوم میشه دختره یا پسر.........ای خدا نی نی ما وهمه نی نی های تو راه سالم باشن امییین ...
29 آذر 1392

لی لی لی لی لیییییی

اون خبر که گفتم یه عروس کوچولو و نار ودوست داشتنی تو راه داریم  اون عروس خوشگل دختر خاله سما طلا  اتی عزیز است که پیوند عشق و همبستگی اش با یه اقا پسر شایسته باعث خوشحالی همه ما شد ..عکس سما رو با لباس عروسی میذارم حتما ... سما واقعا فکر میکرد که عروس شده وتا اخر مجلس کنار عروس نشست. هی میگفت منو اتی عروس شدیم بعد دید نه یه چیزی کمه... بله بچه م یه اقا داماد کم داشت اول کمی ناراحت شد بعد گفت اتی داماد داره بعد دیگه زد به سیم اخر که مامان منم داماد میخوام حالا بیابید پرتقال فروش را .... برای همه دختر و پسرا ارزوی خوشبختی میکنم خصوصا گلهای ناز خودم  ...
8 آذر 1392