سما طلاسما طلا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

گلهای زندگی ما

این روزها میگذرد....

1392/11/21 12:10
نویسنده : شیرین
285 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای گل و ناز دخترم . قرارم این نبوده که تلخ بنویسم ولی تلخی جزیی از شیرینی زندگی است و تو شاه دخترم نیز از این قانون مستثنی نیستی . هرچند این ارزوی تمام مادران است . این روزها درگیر عمل جراحی دیسک کمر بابایی بودیم و خیییییلی سخت و دردناک گذشت . به خاطر عشق و علاقه وصف نشدنی به پدر این مسئله برات خیلی مهم بود . در برخورد اول بعد از دو روز که بابایی رو دیدی <من از قبل امادت کردم و گفتم کمر بابا کمی درد داره گفتی چرا و منم گفتم خورده به دیوار> با تعجب نگاهشش کردی بعد کم کم یخت باز شد رفتی کنارش وگفتی بابا چرا کمرت خورد به دیوار چرا مراقب نبودی؟؟ عیب داره خوب میشی برو دکتر . حسابی شیرین زبونی کردی براش. بردمت نمایشگاه کتاب که حال و هوات عوض بشه  به یه دختر کوچولو میگی بابام کمرش درد میکنه میدونیی؟؟ و من تو اون شلوغی میمونم چطور بازم به یادشی.....رفتی بابا رو بغل کردی و میگی بابا مریض نشی من ناراحت میشم و بابا اشک تو چشاش از این همه عشق محکم میبوستت. روزهای اول خیلی سخت بود ولی به لطف خدا و کمک عمع جونا و عزیز جون گذشت. هر روز ظهر عمع جون میومد دنبالت و شب عمو و مموی مهربون میاوردنت تا کمتر بابا رو ببینی....... خدایا امتحان سختی بود نمیدونم نمرم چند شد ولی از من امتحانای راحت بگیر من جزئ شاگرد ضعیفاما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

fatima
21 بهمن 92 15:38
از قدیم گفتن دختر خیلی باباییه ........
زینب مامان آرتین
21 بهمن 92 15:59
الهیییییی ،دخترها عزیز دل بابان .انشالله بهتر شده باشن. خدا سایتونو از سر فرشته های نازتون کم نکنه و انشالله همیشه شاد و خوشبخت باشید