سما طلاسما طلا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

گلهای زندگی ما

لی لی لی لی لیییییی

اون خبر که گفتم یه عروس کوچولو و نار ودوست داشتنی تو راه داریم  اون عروس خوشگل دختر خاله سما طلا  اتی عزیز است که پیوند عشق و همبستگی اش با یه اقا پسر شایسته باعث خوشحالی همه ما شد ..عکس سما رو با لباس عروسی میذارم حتما ... سما واقعا فکر میکرد که عروس شده وتا اخر مجلس کنار عروس نشست. هی میگفت منو اتی عروس شدیم بعد دید نه یه چیزی کمه... بله بچه م یه اقا داماد کم داشت اول کمی ناراحت شد بعد گفت اتی داماد داره بعد دیگه زد به سیم اخر که مامان منم داماد میخوام حالا بیابید پرتقال فروش را .... برای همه دختر و پسرا ارزوی خوشبختی میکنم خصوصا گلهای ناز خودم  ...
8 آذر 1392

ممو 7000

سلام بعد از روزها خراب بودن سیستم و تنبلی ما بالاخره ما موفق به نوشتن شدیم . عنوان مطلب برمیگرده به کلمات ساختنی سما و احساسات قشنگش. وقتی تازه زبون باز کرده بود ومن ازش خواستم بگه خانم عمو خانم گل خودش دست بکار شد و کلمه اسون ممو با فتح میم اول ساخت که خیلی هم مورد استقبال واقع شد. ممو خیلییییییییییی مهربونه و با بچه ها به زبان کودکانه حرف میزنه حسابی با سما حال و احوال میکنه ودر مورد چیزهای مورد علاقه ی سما ازش میپرسه.  عمو مهدی که از ابراز عشق سما به ممو حسودیش شده بود هی میگفت عمو رو دوست داری یا ممو و سما با اینکه عاشق عموش هست هی میگفت ممو و وقتی پرسید ممو رو چند تا دوست داری گفت٧٠٠٠ تا و همه از خنده منفجر شدن وممو هم تا میتونست س...
7 آذر 1392

روز جهانی کودک

عزیزم تو این قدر بزرگ و با ارزشی که در جهان روزی به نام تو ثبت شده. میوه ی دلم کودکم با دستان کوچکت گره های بزرگ را گوشودی پس بی شک تو دست توانای پروردگاری                                      امیدم با حضور تو پدر مورد رحمت الهی قرار گرفت و بهشت زیر پاهای من قرار گرفت پس بی شک تو تکه ای از رحمت و بهشت پروردگاری     پروردگارا معبودا در حالی مینویسم که اشک چشمانم را پر کرده چگونه شکر تو را گویم چکونه.........
16 مهر 1392

سمای نابغه

واقعا گاهی از این هوش ودرکت در عجب میمونم ....از حرفات...... از احساسات پاک و لطیف دخترونه ات......از مهربونیهای خواهرانت...... بابایی میگه ما لایق این همه لطف و محبت خدا بودیم؟؟؟؟؟من دارم ظرفهارو میشورم مهدی امده شیر اب روبسته دست منو گرفته اورده تو اتاقش  رفتی اتاق داداشی با مهربونی و ناز لباسای داداشی رو تا کردی وتوی کمد گذاشتی و میگی داداشی اتاقت دیگه نامرتب نیست . میگی من با داداشم مهربونم                                        &...
11 مهر 1392

روزهای پر از نینی

سلام به دختر نازم دختر شادم قشنگ شیرین زبونم  این روزها پر بوده از اخبار شاد ..در عرض یه هفته دوتا نی نی به جمع اضافه شد.. اول سید عماد نی نی خاله محبوبه.. بعدم روز تولد امام رضا ع سید محمد نی نی خاله زینب //و از همه مهم تر نی نی خال ریحانا که الان اندازه یه دونه کنجد تو دل خاله جونه...واکنشت بعد از شنیدن این خبر خیلی جال بود با یه غصه و ناراحتی گفتی نمیخوام.... میخوام خاله رو بزنم.. از بس خاله جونت رو دوست داری.بعد از چند روز وقتی با خاله سوار ماشین شدیم واون خودش پشت فرمون نشست با نگرانی گفتی خاله نینیت تکون نخوره .خاصه این روزها از بس مامان بار دار و نوزاد دیدی حسابی وارد شدی همش میگی مامان تودلت نینی هست؟؟؟ عاشق طاها پسر عمه نانازی...
31 شهريور 1392

مناسب سنت نیییییییییییییییییییییست

گل دختر امده اشپزخونه میگه  مامان مناسب سنم نیس بیا خاموشش کن رفتم میبیم صحنه دعوا تو یه  فیلمه.........خلاصه کلی تشویق بوس و جیغ و هورااااااااااا  تا اینجاش خوبه اما بعد داداشی داره باب اسفنجی میبینه سما با جیغ وداد ................مناسب سنت نیست بچه پاشو برو تو اتاقت....................... و اونجاس که من میگم که خودم کردم که............. یعنی عین کلام خودم رو مو به مو تحویلم داد این پریسای شیرین. مامان مواظب کلامت باش ...
31 شهريور 1392